آوااتار پس از 1900 سال قسمت نهم



















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


اواتار بهترین کارتون دنیا

اواتار انگ و اواتار کورا

 آب ، خاک ، آتش ، باد 

همیشه دوست داشتم مثل کارتون آواتار مردم بتونند عناصرو کنترل کنند

همه فکر می کنند آواتار یه شخصیت کارتونیه ولی من باور دارم اون واقعیه 

آخرین آواتار 

کتاب اول : آب

قسمت نهم : بر گشت

بعد از کلی جنگ با تاف رفتم بخوابم ول عجیب این که ده دقیقه نگذشته بود . که هوا روشن بود خیلی تعجب کردم رفتم بیرون انگار برای بقیه چند ساعتی گذشته بود . کورا گفت : بالاخره بیدار شدی خوابالو ؟ بیا صبحانه بخور. من رفتم سر میز به نظر غذا ها خوشمزه میومد منم گشنم بود وتند تند شروع کردم به خودن . منتظرر یه فرصت بودم که سویین را تنها گیر بیارم . تحمل نیاوردم و به سویین گفتم : سویین می شه تنها با هات حرف بزنم ؟ آره . رفتیم بیرون . خوب چیکارم داشتی ؟ از کجا فهمیدی من آواتارم ؟ خوب آواتار آنگ بهم گفت. پس اومده دنبالم ؟ نه فقط گفت : تا نیم ساعت دیگه ماده شیر دال اثرش از بین میره . چی ؟ کی اینو بهت گفت ؟ قبل از اومدنت . پس چرا زود تر بهم نگفتی ؟ چون اون موقع خیلی مونده بود تازه من باید به دنیای شما بیام تا بهت فلز افزاری و خاک افزاری را یاد بدم . این که خیلی خوبه . رفتیم پیش بقیه گفتم : بچه ها خداحافظ من باید برگردم شهر خودمون . سویین : من هم باید برای کاری به یه جایی بریم تنن زین : اوگی تا یه جایی همراهیتون می کنه . سویین : اوگی یپ یپ . اوگی ما رو تا یه جا رسوند . بعد از رفتن اوگی منو سویین ماده را خوردیم . و به دنیای انسنها باز گشتیم 

.

.

.

.

پایان فصل اول

من فصل دوم را همین امروز می نویسم . خوبه ؟ نظر یادت نره . وگرنه بد بختی ها 


نظرات شما عزیزان:

سینا
ساعت19:02---17 شهريور 1393
داستانت قشنگ بود
پاسخ:مزسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 17 شهريور 1393برچسب:,ساعت1:25 بعد از ظهرتوسط کورا نیایش | |